باور نمی کنی که این روزها چقدر دلم گرفته ،باور نمی کنی که خنده هایم چه بغض هایی را در خود پنهان دارد آری ، من ، با دقایقم ، با زندگیم لجبازی می کنم ! نازنینم ! غروب بار سنگین دلتنگی مرا هر شب به دوش میکشد سنگینی پلکهایم و نگاهی که دیدن را از یاد برده ، کورکورانه زیستن را خوب آموختم ! زندگیم را تمام کردم ، حالا نفس کشیدن منت سرم می گذارد ! حس می کنم هوای اینجا سرد و سنگین است نازنينم ! دیگر نگو خداحافظ ! اگر می روی بدون وداع برو ... گله ای نیست ! ببین ! نقاشی عشق می کشم و گم شدن در نگاه تو که آرامش می دهد ، نبض سکوت حرفی برای گفتن دارد ! حالا دیگه خیلی تنهام ! ببین ! دستانم را ببین ، چشمان ترم را ببین ، ببین سکوتم چه حرفهایی را تحمل می کند ! به خاطر تو ... نامت را هر روز زمزمه می کنم مبادا یادم رود که روزی ... زمانی ... عاشقت بودم ! آری ... عاشق خیال نکن دیوانه شدم ... اگر این دیوانگی ست من عاشق این دیوانگیم ! نازنینم ! ما محکومیم ... محکوم به زندگی ! و شاید محکوم به مرگ !!! سکوت کردم
توان نوشتن ندارم ، واژه هایم گرد و غبار گرفته . باور کن که باورت کردم ، باور کن که بی تو بی باور شده ام ! من !
به اندازه همه حرفهایم !
♥دوستت دارم عزيزم♥
نظرات شما عزیزان: