مثل اون لب های بسته که دیگه حرفی ندارم مثل این دست های بی جون که به هم پناه میارن مثل اون خاطره ای که تو نگاه آینه مرده مثل اون ترانه ای تورو یاد من آورده خسته ام خسته ی خسته خسته از ندیدن تو چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو مثل قطره های بارون که تو چنگ ابر اسیرن یا شقایق های تشنه که بدون آب می میرن یا مث روزهای برفی که تن آفتاب و می خوان مثل خاطرات کهنه که به یاد تو نم یاد خسته ام خسته ی خسته خسته از ندیدن تو چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو
نظرات شما عزیزان: