دلم گرفته دلم گرفته از ویرانی احساس شقایق از مرگ ستاره از سکوت غمگین ترانه تا ماه قصه هایش را در گوش پنجره نجوا نکند آسمان نمی خوابد بوی تنهایی بوی اقاقیا برگ به برگ ظلمت گیسوان تو نگاهم ازکلبه نمناک بغض به سوی عطر پاک باران میدود به سوی ابر به سوی نور به سوی آسمان به پرپر شدن شقایق در عزای یک قطره باران نزدیکم هم نفسی نیست و قطره قطره اشک چشمهایم را و ذره ذره التماس دلم را روی برگ سپیدی نوشتم و قاصد نوشته ام باد افسوس افسوس که جوابم نمیدهی خدای من یک بنده غریب را به جمع عاشقان خود راه میدهی ؟ باران میگیرد توی دلم روی نامه ام باران میچکد
نمیدانم چه کسی روبروی التماس پنجره ها آجر چیده
شاید نمیداند که هر شب
بوی غربت
دلم هوایی میشود
من در کلبه تنهایی ام
نفسی نیست
دفترچه های خاطره ورق ورق فاصله اند
راستی چه کسی نامه مرا به خدا خواهد رساند ؟
تمام غربت نگاهم را
مهر زیر نوشته ام رنگ نگاه تو
نظرات شما عزیزان: